علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

رفتن به آمل

خاله ریحانه که با آقا سعید نامزد کرد و ماجرای دایی جمالم خیلی زود درس شد وتصمیم گرفتن مراسم عقدشونو باهم بگیرن خیلی خوب بود و کلی عکس گرفتم دوربینمون خونه عمه زینبه ،امروز میرم میارمش ولی چون عازم آمل هستیم نمیدونم وقت میشه بزارم یانه ولی سعی خودمو میکنم چیزی از خاطرات گذشتت نمونه تا روی دستم تلنبار نشه و سرسری بنویسم چون اینطوری از زیبایی مطلب و شیطونیات کم میشه دوستای عزیزم  عید بزرگ ولایت رو بهتون تبریک میگم چون ما طبق روال هر سال عازم آمل هستیم تا این روز ه بزرگو کنار دوستامون جشن بگیریم .دوستون دارم مواظب خودتونو نی نی هاتون باشین روز خوش ...
19 مهر 1393

پسر دایی های کوچولو

مامان ایوب بعد از بدنیا اومدن ایوب زود باردار شد وخدا بهشون 2 نی نی پسر دیگه در 16 مرداد 93 هدیه داد  وایوب توی یک سالو نیمی دوتا دادش خوشکل نصیبش شد که دایی جلیل اسمشون علی و حیدر گذاشت. از روزی که دیدی ایوب دوتا داداش داره تو هم میگی دوتا میخوام مث ایوب خیلی شبیهن ومن اونارو فقط از دماغاشون تشخیص میدم گاهی هم اشتباه میکنم ...
19 مهر 1393

این روزا چکار میکنیم؟

سلام فدای اون شیطونیات بشم خوبی؟من که خیلی خوبم چیییی؟نه چیز خاصی نشده ولی آدم همینکه آرامش داره همینکه خدا رو داره بابا رو داره وتو رو داره وکلی آدم خوب که دورشن دیگه چی میخواد چرا خوب نباشه.خوب بزار از خاطرات ی ما گذشته واست بگم که دیره والان نزدیکه صبه. 27 شهریور رفتیم شوش و 31 شهریور برگشتیم و کلی خوش گذشت اینم عکسای اون روزات پارک نزدیک خونمون کنار رودخونه ی شاوور  اینجا بلوز یونس تنته،نمیدونم چرا تنت کردم ولی با اینکه بزرگه بهت میاد ویادمه تو کلی از پوشیدنش ذوق کردی خوشو بش شما با دوتا خانوم رفتن خونه عموم با موتور وهمراه دایی منصور چه ذوقی میکردی قبلا میترسیدی ولی الان خودن داوطلب میشی وا...
19 مهر 1393
1